شناسهٔ خبر: 40757 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

چگونه «جین آستن» با نوشتن «اِما» ورق ادبیات داستانی را برگرداند؟

داستان «اِما» نوشته «جین آستن» داستان دخترکی ساده است اما 200 سال پس از انتشار این کتاب «جان مولان» ادعا می‌کند که این اثر هم‌تراز آثار نویسندگانی چون «جویس»، «فلوبر»، و «وولف» بوده و یک رمان تجربی محسوب می‌شود.

 

چگونه «جین آستن» با نوشتن «اِما» ورق ادبیات داستانی را برگرداند؟

 

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛  ژانویه سال 1814 بود که «جین» تصمیم گرفت رمانی متفاوت بنویسد. داستان «اِما» که نگارش آن یک سال طول کشید قرار بود تغییری در رمان‌نویسی به وجود بیاورد. البته «متفاوت» خواندن نویسنده «غرور و تعصب» کمی دور از ذهن است چون منتقدان کمی در دنیا هستند که اعتقاد دارند «جین آستن» انسانی متفاوت است. از «شارلوت برونته» گرفته که اعتقاد داشت او داستان‌هایش را منظم می‌نویسد تا «دی. اچ. لارنس» که او را یک انگلیسی «بد، خبیث، و مغرور» می‌دانست و بسیاری دیگر که او را محدود به شخصیت‌های داستان‌هایش و مشکلات آنان می‌دانند.


نویسندگان دوره مدرن هم از این شهرت وی در شگفت بودند؛ مثلاً «جوزف کنراد» به «اچ. جی. ولز» گفته بود: «چرا این قدر از جین آستن سخن به میان می‌آید؟ این آدم حرفی برای گفتن ندارد.» یا «ولادیمیر ناباکوف» به «ادموند ویلسون» گفته بود: «از جین خوشم نمی‌آید. و هیچ نکته مثبتی در کتاب غرور و تعصب وی نمی‌بینم.»

«جین آستن» جدا از نامه‌های شخصی به خواهرزاده‌اش «آنا» هیچ‌گاه درباره روش داستان‌نویسی‌اش سخن نگفت. بنابراین بسیاری از منتقدان نظر «هنری جیمز» درباره کارهای او را قبول می‌کنند. «جیمز» داستان‌های او را الهام‌بخش و جذاب می‌داند ولی تاکید می‌کند« ولی برای یافتن شیوه نگارش صحیح و دسته‌بندی کلمات نمی‌توان به کارهای او تکیه کرد.» وی برای نگارش آثارش قاعده خاصی را رعایت نمی‌کرد. به همین دلیل نویسندگانی چون «جیمز» چیزی از او یاد نمی‌گیرند.

البته استثنا هم وجود دارد. «ساموئل بکت» جوان پس از سال‌ها انتشار داستان‌های کوتاه خود به دوستش «مک گریوی» گفت: «در حال خواندن آثار الهی جین هستم. این خانم چیزهای زیادی را به من یاد می‌دهد.» بسیاری از رمان‌نویسان معاصر نیز به وسعت دانش و هوش او اذعان کرده‌اند؛ مثلاً بخشی از رمان «صومعه شمالی» آغازگر داستان پست‌مدرن «شکنجه» نوشته «ایان مک‌ایوان» است.

«اِما» که این ماه 200 سالگی‌اش به اتمام می‌رسد به دلیل موضوعش متفاوت نبود. «آستن» در نامه‌اش به «آنا» می‌گوید داستان درباره «سه یا چهار خانواده در یک دهکده کوچک» است. موضوع داستان به دلیل اینکه هیچ گونه دغدغه سیاسی و اجتماعی را در خود جای نداده عادی تلقی می‌شود اما فرم و تکنیک داستان «اِما» متفاوت بود. قهرمان اصلی داستان یک دختر است که قدرت مداخله در زندگی اطرافیان و همسایگان خود را دارد. داستان بسیار تجربی است چون دغدغه‌های یک زن را در قرن 18 نشان می‌دهد. با اینکه در قرن بعد توسط بسیاری از پیشتازان این گونه ادبی مورد بی‌توجهی قرار گرفت اما «جین آستن» در کنار جریان‌سازانی چون «فلوبر»، «وولف»، و «جویس» قرار می‌گیرد. «ویرجینیا وولف» اعتقاد داشت «اگر جین آستن زنده بود پیشگام پروست و جیمز در داستان‌نویسی می‌شد.»

برای درک شجاعت نویسنده باید به متن داستان نگاهی انداخت. او از جملاتی استفاده کرد که هیچ داستان‌نویسی پیش از او این کار را نکرد. قهرمان پولدار داستان با دختر همسایه به نام «هریت اسمیت» 17‌ساله که بسیار بی‌تجربه و مهربان است ارتباط دوستی برقرار می‌کند. یک رابطه نابرابر؛ «اِما» دختر باهوش و متمول اما «هریت» دختر یک مرد عادی است که در مدرسه شبانه‌روزی دهکده درس می‌خواند. «اِما» با وجود رابطه دوستانه با «هریت» کاملاً واقف است که شرایط و وضعیت بهتری نسبت به او دارد.

«آستن» اولین داستان‌نویسی بود که در شکل روایت کیمیاگری کرد. او در حال تکمیل تکنیکی بود که برای اولین بار در داستان «حس و حساسیت» به کار گرفت و در قرن بیستم منتقدان برای آن نامی برگزیدند؛ «روش آزاد و غیرمستقیم»، و منظور ترکیب راوی سوم‌شخص با رفتار و عادت‌های اول‌شخص و یکی از شخصیت‌های داستان است. پیش از «آستن» نویسندگان از راوی اول یا سوم‌شخص استفاده می‌کردند اما آستن ترکیبی از این دو را معجزه‌وار به کار برد.

صاحب‌نظران تلاش کردند کاربرد این تکنیک را پیش از «آستن» بیابند. اثراتی از آن را نیز در «فنی برنی» و «ماریا آگوورث» یافتند اما بسیار ناقص بود. امروزه نویسندگان ما از این فن بهره می‌برند اما ترجیح می‌دهند نامی برای آن انتخاب نکنند. «آستن» پیشگام این کار بود و با چنان اعتمادبه‌نفسی از آن استفاده کرد که تا به کنون کسی نتوانسته گوی سبقت را از او برباید. او داستانش را از طریق خودآگاه شخصیت‌هایی که ممکن است فریب‌خورده یا اشتباه کرده باشند روایت می‌کرد.

وقتی «آستن» شروع به نگارش «اِما» کرد اهمیتی برای عکس‌العمل دیگر نویسندگان قائل نبود و نگارش آثار گوتیک هم‌عصر خود را نیز به تمسخر گرفته بود. او در داستان‌نویسی قرن 18 و اوایل 19 حرف اول را می‌زد. نوآوری او در زاویه دید چنان غالب است که برای درک تصویر «اِما» در ذهن دیگران ملزم به خواندن چندباره داستان می‌شویم.

استفاده «جین آستن» از علائم نگارشی مختلف-استفاده از علامت تعجب و خط ‌تیره- سبب می‌شود خواننده برداشت درستی از لحظات غم‌انگیز یا شاد داستان داشته باشد. اما چون روایت داستان با سوم‌شخص غایب صورت می‌گیرد می‌توانیم «اِما» را مورد قضاوت قرار دهیم. دانستن این حقیقت که «اِما» به اشتباهات خود اعتراف کرده و برای خود متأسف است سبب می‌شود برای قهرمان داستان دلسوزی کنیم اما با مشاهده علائم نگارشی به کاررفته در متن درمی‌یابیم «اِما» فقط از خراب شدن برنامه‌های خود متأسف و ناراحت است. حتی در بخشی از داستان صدای او را می‌شنویم که تلاش می‌کند به خود ثابت کند که انسان خودخواهی نیست!

نوآوری‌های داستان به مخاطب این اجازه را می‌دهد که نه تنها احساسات شخصیت‌های داستان بلکه بی‌توجهی «اِما» به احساسات شخصی خود را نیز دریابد.

به دلیل غرور بیش‌ازحد و با نویدهای خوشایند آقا و خانم «واتسون» «اِما» حاضر به ازدواج با «فرانک» می‌شود. او که این مرد را تا به حال ندیده است به خود القا می‌کند وی همسر مناسبی است. حتی با وجود دارا نبودن چنین حسی به خودش اطمینان می‌دهد که «کمی عاشق» او شده است. توانایی او در فریب اطرافیان و خود حتی به قلبش نیز سرایت می‌کند. البته نویسنده این حس را مستقیماً به مخاطب منتقل نمی‌کند.

اگر «جورج الیوت» نگارنده داستان «اِما» بود همه احساسات را دقیقاً برای خواننده شرح می‌داد اما «آستن» فقط به ما اجازه می‌دهد زندگی را از دریچه چشمان «اِما» تجربه کند و همه چیز را به تنهایی دریابیم.

«جورج الیوت» به واسطه تعاریف بسیار «جورج هنری لویز» به «جین آستن» علاقه‌مند شد. «هنری» که در آن زمان یک روزنامه‌نگار معروف بود آثار «آستن» را چنین توصیف می‌کند: «به جای توصیف همه اتفاقات-داستان‌نویسان دیگر این کار را به دلیل آسان ‌بودنش انجام می‌دهند- او از ارائه هنری و احساسی اتفاقات بهره می‌گیرد. به جای اینکه مستقیماً به ما بگوید شخصیت‌هایش چه خصوصیاتی دارند آنها را مانند آینه به مخاطب نشان می‌دهد و آنها خود نیاتشان را آشکار می‌کنند. و او در این مساله چنان بی‌همتا بود که شکسپیر نیز به پای او نمی‌رسد.»

«جین آستن» با وجود همه انتقادات نویسنده بزرگی است چون با نوشتن آثار بسیار در طول عمر خود و ارائه رئالیسم در کارهایش زمینه را برای این جنبش در قرن نوزدهم فراهم کرد. او آداب‌و‌رسوم زنان جامعه خود در تلاش برای ازدواج کردن دخترانش را غیرقابل‌قبول می‌دانست و با نیش و کنایه نظرش را به خواننده منتقل می‌کرد. وی از اولین کسانی بود که در قرن هجدهم طرفدار استقلال زنان در ازدواج و شرایط اقتصادی بود.

نظر شما